پارمینپارمین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

پارمین شیرینی زندگی مامان و بابا

اولین یلدای خانومی ما

    کارت یادبود اولین یلدای پارمین خانومی کل کارتایی که قراره به فامیل بدیم بیسکویت هندوانه ای مامان پز اینم گیفتای یلدای پارمین ...
30 آذر 1390

عسلکم 100 روزه شد

سلام به همه دوستان مهربون کوچولوهای نازتون خوبن؟؟ من و پارمین و بابایی هم خوبیم .بریم سراغ این 2هفته و اندی غیبت ما چهارشنبه 25 خرداد پارمین رو بردیم پیش دکتر کاوش.از وقتی که کولیک پارمین شروع شده بود اونو پیش دکترش نبرده بودیم.دکتر پارمین رو معاینه کرد و گفت خدا رو شکر همه چیز خوبه و از روند وزن گیریش هم راضی بود.وزنش 6 کیلو و دور سرش 40.5 بود که دکترگفت فعلا احتیاج به شیر کمکی نداره و اما در مورد کولیک.شکمش رو که معاینه کرد گفت که پیچش روده داره و کاری به جز صبر و تحمل ازتون بر نمی یاد و بعد از سه ماهگی بهتر میشه و یه قطره جدید داد              همون روز مامان اینا اومدن اهواز و مامان تا یکشنبه پیشمون موند و حسابی با نوه اش ب...
29 آذر 1390

بودنت را آرزوست یکساله شد

سلام به همه دوستان گلم این روزها با پارمین حسابی خوش میگذرونیم..عمه های پارمین اومدن پیش ما و داریم با خنده های پارمین نهایت لذت رو میبریم ..دخترک نازم این روزها ماشالا خیلی شیرین شده آواز میخونه وخودشو واسه ما لوس میکنه ..فداش بشم تا بهش توجه نمیکنیم از خودش صدا در میاره و جلب توجه میکنه ...و این روزا همش در حال ورجه وورجه است و تکاپو میکنه واسه رسوندن پاهاش به دستاش و سعی میکنه با دستاش پاهاشو بگیره  عاشق حموم و آب بازیه عشق مامان دختر نازم اسم خودشو میشناسه و وقتی صداش میکنیم به طرف صدا برمیگرده  جدیدا هم جیغهایی میزنه بیا و ببین                                         سرشو میبره عقب و بی هوا یهو میاره جلو ..یه بار هم سرش...
29 آذر 1390

خلاصه ای از 4 ماهگی دخترکم

دخترکم در ۴ ماهگی خیلی شیرین و خواستنی شده بود شیر خوردنش خوب شده بود و خواب شبش هم عالی هزارماشالله.تا شروع ۴ ماهگی موقع خواب دستاشو میبستم تا با حرکت دستش بیدار نشه که از ۷ مرداد دیگه دختر نازم خانوم شد و خوابش هم یکم سنگینتر شد.. از وقتی که خواب شبانه اش خوب شد درد لثه هاش شروع شد  هر چیزی رو به طرف دهانش میبرد و اونو میکرد تو دهانش  اجسام رو با دستاش میگرفت و جیغها و آوازهایی میخونه بیا و ببین  در کل دختر خندونیه و عاشق اینه که ذوقش کنن و قربون صدقش برن(خانومی از همین حالا خودشیفته ست ) به شدت دست و پا میزد و پاهاش رو به صورت عمودی بالا میبرد و محکم به زمین میکوبیدش با کمرش پل میزد و دیگه تو کریرش نمیموند و با پل زدن خودشو میکشوند پ...
29 آذر 1390

عسلکم نشستنت مبارک

دخترکم ۲۲ مهر برای اولین بار بدون کمک نشست اون هم به مدت ۱۰ دقیقه  و دل مامانش رو شاد کردو خستگی تن مامی رو در اورد                                      پارمین خانم ۲۵شهریور غلت دو طرفه رو به طور کامل انجام داد و  ۲۸ شهریور رفت آتلیه و با مامان و بابا عکس انداخت                                                       دخترک ۶ ماهه مامی ناز و خواستنی تر شده و با حرکاتش دل میبره مامان به قربونش بره واکسن ۶ ماهگیش خیلی اذیتش کرد و بچم ۴۸ ساعت تب داشت و از پا درد شیر هم نمیتونست بخوره به خصوص که دچار آبریزش بینی آلرژیک هم شده بود همون ۲-۳ روز لپاش آب شد بچم                                           حدود ۱۰ روزی هم خونه مام...
29 آذر 1390

7 ماهه شدن نفس مامان

عزیز دلبندم ۷ ماهگیت مبارک نازنینم        این روزها دخترکم فوق العاده شیرینتر شده و روز به روز بیشتر خودشو تو دل ما جا میکنه و با خنده های شیرینش به مامان و باباش انرژی مضاعف میده به برنامه غذایی پارمینم ماست میوه ای و تخم مرغ اضافه شده که خیلی خیلی دوست داشت و با اشتها میخوره..                     ناگفته نمونه که برای دادن غذا بهش مشکل داشتم.یه مقداری بازیگوشی میکرد و دهنشو سفت میکرد و قاشق غذا رو قبول نمیکرد که جدیدا با به کارگیری شیوه هایی مثل شعر خوندن و حضور و شرکت عروسکاش تو مسابقه غذاخوری یه جور تشویق براش محسوب شده و با حوصله و صبر من غذاشو میخوره       عشق مامان در حال تلاش واسه ۴دست و پا رفتنه و حسابی انرژی میسوزو...
29 آذر 1390

عکسهای آتلیه + عذرخواهی

                      از همه دوستان عذر میخوام..من رمز رو همون رمز قبلی گذاشتم ولی ظاهرا همه دوستان کامنت گذاشتن کهرمز اشتباهه من پیگیری کردم و رمز رو برا تک تک دوستان میذارم اگه کسی مشکلی داشت کامنت بذاره..البته دادن رمز مثل قبل مشروطه و امیدوارم که کسی از دست من ناراحت نشه شرمنده ام ولی چاره ای تو این دنیای مجازی ندارم ...
29 آذر 1390

.:.هشت ماهگی پرنسسم.:.

امروز دخترک قشنگم ۸ ماهه شد توی آبان ماه یه  سفر شیراز داشتیم که اولین مسافرت هوایی دخترکم بود برای اولین بار پدربزرگ منو دید و پدربزرگ از دیدن اولین نتیجه بسیار مشعوف بودند برای پدربزرگ امیرم آرزوی سلامتی و عمر باعزت دارم                                       سرماخوردگی پارمین در شیراز که حسابی منو به هم ریخت  و نتونستم جای خاصی برم. از ۲۰ آبان هم دوره ی تخصصی همسری شروع شده و آخرای هفته به مدت ۷ ماه اهواز نیست و از ۴شنبه عصر تا جمعه شب میره تهران و من پارمین حسابی تنها شدیم و من خیلی غصه میخورم..سعی میکنم واسه خودم برنامه بریزم تا آخر هفته ها سریع بگذرن پارمین این روزها دست دستی میکنه..نای نای میکنه و صدای هر آهنگی رو که میشنو...
29 آذر 1390

و خدایی که در این نزدیکیست

سلام به همه دوستان امیدوارم عزاداریهای همه مورد قبول واقع شده باشه           شب اول محرم اتفاق بدی واسه من و پارمین افتاد که خدا رحم کرد و به خیر گذشت ..درست بعد از آپ کردن پست قبلی در حالی که حوصله از خونه بیرون رفتن رو نداشتم کارای خونه رو انجام دادم و با همسری از خونه رفتیم واسه خرید .پارمین طبق معمول تو ماشین شیرشو میخوره و نیمه خواب میشه .بعد از جای پارک پیدا کردن با مشقت فراوان پیاده شدم و هنوز قدم دوم رو برنداشته بودم که زیر پام خالی شد و با بچه تو بغل سقوط کردم..خیابون اصلی بدون روشنایی،دریغ از یه لامپ روشن و از همه بدتر محفظه فاضلاب بدون درپوش اون هم در محل رفت و آمد امان از شهرداری اهواز..مثلا کلان شهره تو همون چند صدم ثا...
29 آذر 1390
1